گزارش میدانی «نشریه مدیریت تصویربرداری پزشکی» درباره میزان رضایت مردم از طرح تحول نظام سلامت؛
ساعت ۶ صبح در بیمارستان سینا بیشتر از ۲۵۰ نفر در سالن نوبت دهی ایستادهاند. صدای همهمه و صحبتهای آنها تا خیابان هم میرسد. مردم هنوز صدای گرفته از خواب بیدار شدهشان را به همراه دارند. ساعت ۶ صبح است و هنوز شهر کامل بیدار نشده است اما در قبل تهران تعداد زیادی بیمار در صف ایستادهاند تا دردهای زندگیشان را کمتر کنند. بیمارانی که از ظاهر برخی از آنها معلوم است که بیماریهای سختی دارند. برخی دیگر صبورند و آرام و به دنبال پزشک متخصص ارزان آمدهاند. چهرهها نشان از درد دارد. دردی که نه تنها از تن رنجور بلند میشود بلکه دستهایی که درد زندگی را پینه بسته است. بیشتر از سه سال از اجرای طرح تحول در نظام بهداشت و درمان کشور گذشته است. طرحی که تا کنون توانسته، قیمت دارو را کم کند و فقط ۱۰درصد از کل هزینهها را از مردم دریافت کند. طرحی که شاید منتقدان بسیاری داشته باشد اما با وجود گلایههای بسیار هواداران خود را از میان مردم به دست آوردهاست. بیمارستان سینا تفاوت زیادی با بیمارستانهای خصوصی دارد. بیمارستانی است که بیمار با ورود به آن میداند هزینه گزافی نباید پرداخت کند اما باید صفهای طولانی را تحمل کند و بدخلقیهای کادر درمان را به جان بخرد. درحالحاضر بسیاری از مردم از شگفتزدهشدن خود در هنگام پرداخت هزینه بیمارستان صحبت میکنند و معتقدند با توجه به هزینههای سرسامآور گذشته برای پرداختهای بیمارستانی یا پیداکردن دارو، بیشتر برایشان شبیه شوخی است.
بساط صبحانه در بیمارستان
زن و مردی از شهر ترک نشین آمدهاند و ساک سفر به همراه دارند. زن میگوید: «ماهی یه بار برای گرفتن وقت از دکتر ارتوپد اینجا میایم. دیگه همه راههاشو یاد گرفتم. اوایل که میاومدیم گیج میشدم اما الان میدونیم که باید اول شماره بگیریم بعد بریم دکتر رو انتخاب کنیم، بعدشم باید منتظر بمونیم که دکتر بیاد. چند ساعتی طول میکشه و تقریبا یه روز کامل اینجاییم.» در مورد بیمه درمانیاش میپرسم. میگوید: «من مشکل ستون فقرات دارم. قبلنا که بیمهای نداشتم اما با طرح جدید که اومد دفترچه بیمه گرفتم. دفترچههای خیلی خوبین، حداقل میدونم که ماهی یه بار میتونم با پول کم دکتر بیام، قبلنا از درد به خودم میپیچیدم.» ساکی تقریبا بزرگ به همراه دارد. چشمم که به ساک کنار دستش میخورد، میگوید: «با خودمون خوراکی میاریم. صبحانه و ناهار میاریم که دیگه نخوایم پول زیادی خرج کنیم.» همسرش نگاهی میکند و به بساط صبحانهشان اشاره میکند و تعارف میکند که لقمهای بگیرم.
کودکی گمشده در بیمارستان
در کنار آدم بزرگهایی که برای گرفتن شماره ایستادهاند و گاهی فردی داد میزند که «آقا هل نده، نوبت منه» کودکی که قدش به کمر آدم بزرگها نمیرسد نشسته است و نگاهش را از دیگران میدزد. سنگینی نگاه من را که حس میکند سرش را پایینتر میاندازد و دیگر بلند نمیکند. دستانش نشان از بیماری دیستروفی میدهد. مردی که به جلوی صف رسیدهاست میگوید: «به من گفتن از این دکتر اعصاب باید صبح وقت بگیری من الان با بچهام این همه راه رو از امینآباد تا اینجا اومدم. الان چیکار کنم؟» مسئول نوبتدهی نفر بعدی را صدا میزند و میگوید: «آقا چندبار بگم این دکتر بعدازظهر میاد. واسه نوبت بعدازظهر باید ساعت یک بیای. الان هیچ کاری نمیتونم واست بکنم. برو آقا اینجا واینسا.» مرد راهی جز برگشت ندارد، فشار جمعیت او را از صف خارج کرده و دیگر حتی نمیتواند سوالی بپرسد. از صف بیرون میآید پسرش را از درون جمعیت بغل میکند و گوشهای از درمانگاه را برای نشستن خود انتخاب میکند.در خورد فرو رفته و دنبال چهره آشنایی میگردد که شاید بتواند راهنماییاش کند اما مردم آنجا هر کدام دلنگران بیماریهای خود هستند تا شاید پزشکی را بیابند که دردشان را علاج کند.
برای پیدا کردن دارو دعا میکردیم
فاطمه از حدود شش سال پیش که مادرش مبتلا به سرطان سینه شد، خاطرات خوبی ندارد. وقتی که خاطرات سالهای پیش را تعریف میکند درد در چهرهاش ظاهر میشود. دردها و ضعف جسمی مادرش را تنها بخشی از مرحلههای سخت بیماری میداند و میگوید: «هیچوقت دردسرهای هر دوره شیمیدرمانی مامانم رو فراموش نیمکنم. یادمه تامین اجتماعی نزدیک محل زندگیمون ساختمون انتظار مریضهارو خیلی بزرگ کرده بود. همیشه هم اونجا پر از مریض بود. البته اینجا هم دست کمی از اونجا نداره. الان خیالم راحته که حداقل پول داروها و آمپولهای مامانم رو میتونیم بدیم. قبلا که اصلا دارو نبود. آمپولی رو که باید هر ماه تزریق میکرد توی بازار پیدا نمیشد اگه هم پیدا میشد قیمتش حدود ۸ میلیون تومن بود که اونم نداشتیم که بخریم. تا اینکه این دفترچهها اومدن. فقط میتونم بگم مامان من رو همین دفترچه نجات داد. ما حتی برای هزینههای سرطان مامان خونهای که توش زندگی میکردیم رو فروختیم. الان همون آمپولها رو میتونیم با قیمت ۸۰۰ هزارتومن بخریم. چند سال پیش برای پیدا کردن دارو باید میرفتیم حلال احمر اونجا تازه دعاهامون شروع میشد که دارو باشه. الان شاید گرفتن دارو وقت ببره و کلی توی صف بمونیم اما مطمئنیم که دارو گیرمون میاد.» زنی که برایش نوبت گرفته بود صدایش میزند و به سمت پذیرش میرود تا نویت پزشک تخصص جراحی عمومی و جراحی سینه را بگیرد.
عمل ۳۲ دومیلیونی ۲ میلیون شد
«داداشم برای درد مهره کمرش نیاز به یک داروی فرانسوی داشت که سالهای قبل خیلی سخت پیدا میکریم و خیلی گرون بود. حدود دومیلیون و ۵٠٠هزار تومان باید برای داروش پول میدادیم. الان که داروها رو میگیریم قیمتش به ۶٠٠ هزار تومان رسیده. مشابه ایرانی دارو هم هست که قیمتش ٣۵ هزار تومانه اما خب دکتر گفته باید دارو خارجیش رو بگیریم.» مرد جوانی است که از دیگران که در صف ایستادهاند آرامتر به نظر میرسد می گوید امروز را از محل کارش مرخصی گرفته تا برای برادرش وقت پزشکی را بگیرد که کمرش را عمل کرده. برادرش به علت اینکه زمان طولانی نمیتواند سر پا بیاستد نیامده و قرار است زمانی که نوبت گرفته شد و پزشک آمد به بیمارستان بیاید. مرد جوان میگوید: «برای جراحی ستون فقرات داداشم بیمه نداشتیم و گفته بودند هزینه عمل ٣٢ میلیون تومن میشه؛ اما با دفترچه بیمه سلامت با دو میلیون تومن عملش کردن».
کاش فکری برای نوبتدهی بشه
بیمارستان سینا یکی از بیمارستان هایی است که در طول سال یکی از بیشترین مراجعه کننده در سطح شهر تهران را دارد. یکی از بیماران مراجعه کننده به این بیمارستان که قصد عمل جراحی قلب دارد نوبت خود را گرفته و حالی تا نوبت پرداخت حق ویزیت فرصتی برای گپ زدن دارد. او می گوید:«تا الان هیچ پولی از ما نگرفتن اما اینجا خیلی شلوغه حتی پرستارها هم وقت جواب دادن به مارو ندارن.» مرد از زندیگ خودش میگوید. ساکن شرق تهران و کارمند بانک است و ادامه می دهد: «حدود دو ساله که مشکل قلبی دارم و دو ماهه که به این بیمارستان اومدم و حالا بعد از دو ماه به من نوبت جراحی دادن، رایگان کردن خدمات توی بیمارستانهای دولتی به نظر من خیلی خوبه اما ای کاش کاری هم برای سیستم نوبت دهی کنن.»
تو بیمارستان به ما کنایه میزدن
سلیم پیرمرد ۶۹ سالهای است که به همراه فرزند بزرگاش به بیمارستان آمده است. پیش از این در بیمارستان سینا بستری بوده و عمل شده است. میگوید: «خدایش از ما پول نگرفتن. اما رفتار پرستارا و کادر درمانی بیمارستان با ما خوب نبود. دائم با ما دعوای لفظی میکردن و کنایه میزدن.» بیمارستان سینا یکی از قدیمیترین بیمارستانهای تهران است که به دلیل مرکزیت آن، مراجعهکنندگان زیادی دارد. صحبتها که با پیرمرد تمام میشود زن را میبینم که جوانی به همراه پدراش با دو دست گچ گرفته به بیمارستان سینا آمده است و می گوید: «تصادف کرده بودم. اول برای گچ گرفتن رفتیم بیمارستان خصوصی اونجا گفتن یک میلیون و دویست هزار تومن باید پول بدین. درد خیلی زیادی داشتم اما نذاشتم دستام رو گچ کنن و اومدیم بیمارستان دولتی. اینجا تقریبا ازمون پولی نگرفتن. شنیده بودم که این طرح خیلی خوبه ومریضها هزینهای نمیدن. تقریبا تا الان پولی از ما نگرفتن، اما برای خرید دارو ما رو به خارج از بیمارستان فرستادن که کاریش هم نمیشه کرد. فرق بیمارستانهای خصوصی و دولتی به نظر من بیشتر به فضای این بیمارستان هاست، توی بیمارستانهای خصوصی فضا آرومه اما توی بیمارستانهای دولتی اینطوری نیست. فضا استرس داره. اگه این بخشها رو خوب کنن بیمارستانهای دولتی بهتر از خصوصی میشه.»
شکواییه پزشکان
یکی از پزشکان متخصص در درمانگاه بیمارستان سینا افزایش تعداد مراجعهکنندگان به بیمارستانها را محسوس میداند. او میگوید: «من هفتهای چهار نوبت جراحی توی بیمارستان دارم و یکی از بزرگترین مشکلاتی که ما داریم و مربوط به الان هم نمیشه، مراجعات غیر حضوری مردم به بیمارستانهاست.خیلی وقتها یه مریض نیاز به جراحی نداره و با درمانهای جایگزین بیماریاش درمان میشه اما خیلی از مردم اصرار به جراحی دارن و خیلی وقتها هم پزشکان مقابل اصرار مردم کوتاه میان.»او می گوید: «اصل کار بیمارستانهای دولتی ارائه خدمات درمانی رایگان به مردم است و باید این طرح اجرا میشد، اما در کنار این طرح باید الزامات دیگری را هم پیش بینی کرد و وزارت بهداشت باید طوری برنامهریزی کند که مانع مراجعات غیر ضروری مردم به بیمارستانها شود.» این پزشک میگوید: «بودجه بیمارستانها دولتی هر ساله با کسری مواجه است و من نگران وضعیت مالی بیمارستانها هستم، به نظرم دولت همزمانی که توقع داره این طرح از سمت وزارت بهداشت به درستی اجرا بشه باید سعی کنه بودجههای خوبی نیز به بیمارستانها بفرسته تا ارائه خدمات به مردم با مشکل مواجه نشه. در این چند سال که از اجرای این طرح گذشته، با افزایش تعداد مراجعه کنندگان مواجه بودیم. مسایلی مثل کاهش قیمت دارو، پرداخت تنها ۱۰درصد هزینههای درمانی در بیمارستانهای دولتی، افزایش تعداد داروهای تحتپوشش بیمه، رایگانشدن زایمان طبیعی، کاهش وابستگی به داروهای وارداتی و افزایش پوشش بیمه روستایی همگی نیازمند فصل مشترکی تحتعنوان پرداخت بهموقع اعتبارات مالی از سمت دولت است؛ مسالهای که در دولتهای نهم و دهم به کلی فراموش شد و کار به جایی رسید که ارز برای واردات زین اسب فراهم شد و برای دارو فراهم نشد، سهم قانونی وزارت بهداشت از محل درآمدهای هدفمندی یارانهها به وزارت راه رفت و برنامه پزشک خانواده بهدلیل عدمتخصیص اعتبارات از دستور کار خارج شد.»